بدین امید من اول که عمر شیرین است
کنون که طی شده دیدم چه زهرآگین است
از آن خوشم که ندادم به زندگانی دل
هرآنکه داد به او دل، چه سخت غمگین است
مرا که دیده ز هستی بُد آزار
ندانم از چه سبب چرخ با مَنَش کین است
اگر چه پیرم و فرسوده حال، دل شادم
نه غم خورم که چرا تلخ و شور و شیرین است
هنوز شور بهارم چو بلبلان در سر
اگر زیاد خزانم، جبین پر از چین است
همیشه تغمۀ " نوبختیم" به بانگ بلند
به گوش زهره و خورشید و ماه و پروین است
پیغام آشنا "عبدالرسول نوبخت"